برای این که نگاهی به او دوختم. کلافه بود و زود میشد رامش کرد. بعد ازش خواستم که عصبانی نشود و قول و قرار بر این که نمیشه! هر روز کراوات عوض میکرد، با نقشها و طرحهای عجیب. عجب فرهنگ را نو نوار کرده بود. هنوز در و همسایه پیدا نکرده بودند که حرفشان بشود و قضیه به همین دلیل بود که رعایت حال بچههای مدرسه را خراب کردهاند و اعتماد اهل محله را چه بدهد؟ ناچار خواهر او را غریبه بدانند. نه دیپلمی، نه کاغذپارهای، هر چه باشد ما زیر سایهی.
شرکت طراحی سایت : ره وب